نوشته های روزانه

ساخت وبلاگ

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب .. نوشته های روزانه...
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razneveshta بازدید : 1 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 11:48

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

نوشته های روزانه...
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : آرام, نویسنده : razneveshta بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 7:26

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

نوشته های روزانه...
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : ذهن,آرام, نویسنده : razneveshta بازدید : 62 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 7:36

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

نوشته های روزانه...
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razneveshta بازدید : 43 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 7:36

    امروز تو خونه یکم کار داشتیم    دیگه خسته شدم ...    ولی تا آخرش به مامان کمک کردم ،   طفلی گناه داره .. نذاشتم خیلی خسته بشه      از صبح دو بار حسام زنگ زد و حالم و پرسید    اونم مشغول کاراش بود ،      مامان میگه : آیمهر تو برو استراحت کن ، من خودم انجام میدم    خدای نکرده کمردرد بگیری کی جوابِ آقا حسام و میخواد بده ...        + یعنی چی ؟ من قبل از اینکه زن اون باشم دختر شمام !   مامان : فدای دخترِ مهربونم بشم ... .. شوخی میکنم    + قربونت .....   مامان : ولی بری خونه عموت راحت میشی ..   اونجا دیگه دست به سیا سفید نمیزنی ..    همیشه من حسرت زندگی زن عموت و خوردم ..   خیلی نوشته های روزانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : قهر با مامان, نویسنده : razneveshta بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 7:24

  دیروز ظهر حسام اومد دنبالم و رفتیم خونشون ..   عمو طبق معمول از دیدنم خیلی خوشحال شد ..    عمو میگه بیشتر باید بیای اینجا ...   دلمون برا یدونه عروسمون تنگ میشه !   طبق معمول خونه عمو پر رفت و امد بود ..    عمه هام  هم اونجا اومدن ،  مریم و مهلا هم اومدن    هانیه و هما هم تا اخر شب اونجا بودن ..      خلاصه جمع بودن همه .. یکم حوصلم از شلوغی سر رفته بود !     ساعت پنج و نیم رفتیم تو حیاط زیر درختهای پرتغال !!    تا وقت اذان غروب اونجا بودیم ...      خیلی با حسام حرف زدیم ...   میخواستم راجبه قولی که برای زندگی مستقل   بهم داده باهاش حرف بزنم اما موقعیت مناسب نبود .     غ نوشته های روزانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : اب بازی دختر و پسر,آب بازی کودکان,آب بازی بچه ها,آب بازی در تهران,آب بازی به انگلیسی,آب بازی در کرج,اب بازی تهران,اب بازی سهره,آب بازی کودک,اب بازی قناری, نویسنده : razneveshta بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 7:24

  داستان من ....               اون شب با خاله دیگه حرف نزدم ...   فردای اون روز مامان اومد سراغم و   میدونستم که خاله همه چیو بهش گفته ..   سرمو کردم تو کتاب و مثلا داشتم درس میخوندم      مامان اومد و کنارم و شروع کرد            + آیمهر ؟   -بله ..   + کتاب و بذار کنار کارت دارم    - ....   + منو نگاه کن ..   - ....   + آیمهر ! خاله همه چیو بهم گفت !   به من گوش کن میخوام باهات حرف بزنم      - ...     + کی بهت گفت ؟     - ....     + با توام !!!! چرا جواب نمیدی ؟   کی بهت گفت ؟     - مهم نیست ... مهم اینه که این اتفاق افتاده !!!   مهم اینه که منو معامله کردین !    منم اصلا ادم نیستم انگاری !!   برام تصم نوشته های روزانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razneveshta بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 7:24

  دیروز صبح با مامان رفتیم بازار و   ظهر برگشتیم ، وای که چقدر گرم بود      نفسم بالا نمیومد ... اومدیم خونه تا   خواستم استراحت کنم زن دایی و خاله   با اون بچه های شیطونشون اومدن ...   دیگه استراحت و بیخیال شدم و رفتم به مهمون ها برسم ...   مامان و خاله و زندایی که مشغول صحبت بودن و   یه نفس حرف میزدن و منه بیچاره فقط    حواسم به بچه ها بود که جایی رو نترکونن !!!   اونا هم تا تونستن شیطنت کردن ..   هی جلوی خودمو میگرفتم تا چیزی بهشون نگم    اما آخرش کنترلم و از دست دادم و   یه دونه تو گوش یاشار پسرداییم خابوندم   و تا رفتم سراغ ستایش دخترخالم ..   دیگه نشست سرجا نوشته های روزانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : خجالت به انگلیسی,خجالت کشیدن به انگلیسی,خجالت در روابط,خجالت کشیدن,خجالت کشیدن از دختر,خجالت زده به انگلیسی,خجالت از شوهر,خجالت در شب اول ازدواج,خجالت بکش,خجالت کشیدن از خرید کاندوم, نویسنده : razneveshta بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 7:06

  دیروز مامان و مامان بزرگم رفتن مراسم   ختم یکی از اقوام دورشون و من موندم خونه تنها      قرار بود بمونم برای بابا ناهار درست کنم ،   آخه مامان تا غروب نمیومد    ساعت 9:30 با صدای زنگ بابام بیدارشدم    بابا گفت امروز برای ناهار نمیام ،   با همکارا جایی میخوایم بریم و تا شب نمیام !   بعد از صحبت با بابا رفتم صبحانه بخورم که   حسام زنگ و زد و گفت که   آماده شو میام دنبالت بریم خونه ما ..    بابا بهش زنگ زده بود گفته بود که من تنهام ..     خلاصه به نیم ساعت نکشید که حسام اومد و رفتیم ..      ----------------------------------------------------------     مکالمه منو حسام توی راه ..       + چه خبر آی نوشته های روزانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : fpe panel,fpe breakers,fpe automation,fpe project,fpe meaning,fpe valves,fep etf,fpe stab lok,fpe fact sheet,fpe dental, نویسنده : razneveshta بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 7:06

هنوز با حسام قهرم ....   دیروز چند بار زنگ زد ، جواب ندادم    دیشب پیام داد بازم جواب ندادم     امروز به خونه زنگ زد و مامان اومد   گوشی و داد بهم ،نتونستم دیگه جواب ندم          + سلام    - سلام    + خوبی خانوم ؟؟   - .. مرسی    + هنوزم قهری ؟   - ....   + منکه عذرخواهی کردم !   چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی ؟       - حوصله نداشتم .. الانم حوصله ندارم !     + اوووه چه بد اخلاق !!!     - کاری نداری ؟     + .......   - میخوام قطع کنم ...     + امروز بعداظهر میای بریم بیرون ؟     - نه ، نمیتونم ...     + چرا ؟     - حالم خوب نیست .....     + چی شده ؟ چرا حالت خوب نیست ؟ ببرمت دکتر ؟     - نه احتیاجی نی نوشته های روزانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های روزانه دنبال می کنید

برچسب : rivnut,riv bike,riv definition,riv vaccine,riv canada,riv airport,riv beauty,rivnut tool,riv church,riv blug, نویسنده : razneveshta بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 7:06